من دیگه اونو از دست دادم...!
يكي را دوست ميدارم ولي افسوس،او هرگز نميداند نگاهش ميكنم شايد بخواند از نگاه من كه او را دوست ميدارم ولي افسوس، او هرگز نميخواند نگاهم را نميخواند. به برگ گل نوشتم من كه او را دوست ميدارم برگ گل را به زلف كودكي آويخت،تا او را بخنداند... به مهتاب گفتم،اي مهتاب سر راهت به كوي او سلام من رسان و گو كه: او را دوست ميدارم. ولي افسوس يكي ابر سيه امد ز ره روي ماه تابان را بپوشانيد صبا را ديدم و گفتم، صبا دستم به دامانت، بگو از من به دلدارم، كه او را دوست ميدارم. ولي افسوس، ز ابر تيره برقي جست و قاصد را ميان ره بسوزانيد كنون وامانده از هرجا دگر با خود كنم نجوا يكي را دوست ميدارم ولي افسوس، او هرگز نميداند.........!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:خواهش
Design By : Pichak |