بچه ها این مطلبو یکی از دوستان تو وبش گذاشته بود(http://lily.majnon.loxblog.com )

من خیلی خوشم اومد...

واسه شما هم گذاشتم که بخونیدش....

اسم این دوست عزیزمون هم علی امام وردی زاده و اسم عشقش فاطمه ست....

بچه ها من قبل از اشنایی با فاطمه شراب مشروب خیلی میخوردم

یعنی یه جورایی خیلی حال میداد

با رفقا

وقتی پیاله شراب میبردی بالای سرت میگفتی به سلامتی ...

خیلی برامون مهم بود

همیشه اول به سلامتی  درخته انگور میخوردیم

چون یه جورایی مدیونش بودیم

خلاصه به ترتیب بالا میرفتیم

وقتی با فاطمه اشنا شدم بهش گفتم که مشروب میخورم

ازم پرسید که وقتی میخوری حالت چه جوریه

چه حالی داری؟

من هم بهش میگفتم بعدش بهم گفت نخور

گفتم چرا ؟

گفت اخه ضرر داره با اون چیزای که تو هم میگی دیگه اصلا نباید بخوری

تازه خودشم هم حرامه  نباید بخوری

ازش پرسیدم تو هم دوس داری بخوری

اولش جوابی نداد

بعدش بهش گفتم یه شرطی داره نخورم

گفتم مگه تو نمیگی حرامه خوب حرامه

ظرطم اینه که وقتی ازدواج کردیم شب اولمون من به عشقه تو ..تو به

عشقه من میخوری؟

اون وقت چون ما به خاطره عشقه همدیگرمون خوردیم نه حرامه نه چیزی دیگه

تازه خودش هم خیلی حالمیده

باهم قرار شد وقتی ازدواج کردیم شراب بخوریم به سلامتی خودمونو

 و به سلامتی تمومه عاشقا

اما حیف

که نتونستیم

حیف

که روزگارم بر خلاف ارزوهاییم گذشت

حیف

..اما امید وارم اگه یه روزی با عشقتون شراب خوردین اولین پیک رو بزنید

به سلامتی کسی که یکی رو دوس داره 

اما حیف ماله اون نیس

دوم هم به سلامتی خودتون

سومد هم به سلامتی درخته انگور

...اخ ببخشین سرتونو درد اوردم بازم معذرت

نظرات شما عزیزان:

مجنون

ساعت14:39---29 ارديبهشت 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلامـــــــــــــــــــــ دوست عزیزم

Loading… ████▒▒ 10%
Loading… ████▒▒ 20%
Loading… ████▒▒ 30%
Loading… ████▒▒ 40%
Loading… ████▒▒ 50%
Loading… ████▒▒ 60%
Loading… ████▒▒ 70%
Loading… ████▒▒ 80%
Loading… ████▒▒ 90%
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آپــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــم!!!!!!!!
بدو بیاااااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااا

مجنون

ساعت18:53---22 ارديبهشت 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام راستی بازدید وبه من خیلی بیشتره هااااااااا تو جه کردین؟؟؟خیلی بیشتر از شما.........راستی شما یه نفر به اسمه مسعود رو دوست دارین؟

مجنون

ساعت18:01---22 ارديبهشت 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام راستی این داستان خودمه......نه کسه دیگه...داستان منو فاطمه...الان خاطراتت من...نمیدونم چرا اینجوری شد دور از هم باشیم.....اما واسه من از اولش ارزوهم بر خلاف روزگارم گذشت..فقط اگه زحمت نباشه اسمم رو هم ثبت کن ...علی امام وردی زاده..و فاطمه...خوب دیگه بای

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: